گقتگو با خدا
گفتم : خسته ام گفتی :: از رحمت خدا نا امید نشید .
گفتم : هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گیذره گفتی : : خدا حائل هست بین انسان و قلبش
گفتم : غیر از تو کسی را ندارم گفتی:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم
گفتم : ولی انگار اصلا" منو فراموش کردی ! گفتی :: منو یاد کنید تا یاد شما باشم
گفتم : تا کی باید صبر کرد ؟ گفتی :: تو چه میدونی شاید موعدش نزدیک باشه
گفتم : تو بزرگی و نزدیکت برای منه کوچک خیلی دوره ؟تا اون موقع چکار کنم ؟ گفتی :: کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خدا خودش حکم کنه
گفتم : خیلی خونسردی ! تو خدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچک ... یه اشاره کنی تمومه ! گفتی :: شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه
گفتم : اصلا" چطور دلت میاد ؟ گفتی :: خدا نسبت به همه مردم ---- نسبت به همه ---- مهربونه
گفتم : دلم گرفته گفتی :: (( مرم به چی دل خوش کردن ؟! )) باید به فضل و رحمت خدا شاد بود گفتم : اصلا" بی خیال گفتی :: -- خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره .
گفتم : خیلی خیلی چاکریم ! ولی این بار ، انگار گفتی :: حواست رو خوب جمع کن ! یادت باشه که ::
- بعضی از مردم خدارو فقط به زبون عبادت میکنن .
اگه خیری بهشون برسه ، امن آرامش پیا می کنن و اگر بلایی سرشون بیاد تا امتحان شنف رو گردون میشن .
التماس دعا از عاشقا